تصور کنید در یک مهمانی شلوغ هستید. صدای موسیقی بلند است، چندین مکالمه در حال انجام است، و صدای خنده و صحبت در تمام اتاق پخش شده است. با این حال، شما در حال گوش دادن به یک مکالمه خاص با یکی از دوستانتان هستید. بهرغم تمامی صداهای اطرافتان، شما همچنان میتوانید بر صدای دوستتان تمرکز کنید و صحبتهای او را بشنوید. این توانایی شما در فیلتر کردن صداهای پسزمینه و توجه به مکالمهای خاص، یک نمونه عالی از توجه انتخابی (Selective Attention) است.
توجه انتخابی به ما کمک میکند تا در میان انبوه اطلاعات و محرکهای موجود در محیط، فقط بر موارد خاصی که اهمیت بیشتری دارند تمرکز کنیم و بقیه را نادیده بگیریم. این توانایی در زندگی روزمره ما بسیار مهم است؛ از تمرکز بر مکالمهای در یک مهمانی شلوغ تا رانندگی در ترافیک. اگرچه این توانایی به ظاهر ساده به نظر میرسد، اما نمایانگر عملکرد پیچیده مغز در پردازش اطلاعات است.
توجه انتخابی فرآیندی است که در آن فرد بر روی یک محرک خاص تمرکز کرده و سایر محرکها را نادیده میگیرد. این توانایی به ما کمک میکند تا از میان حجم زیادی از اطلاعات، فقط آنچه را که مهم است، انتخاب و بقیه را فیلتر کنیم. توجه انتخابی برای تمرکز بر وظایف مهم و کاهش حواسپرتیها ضروری است، اما ممکن است گاهی باعث شود اطلاعات مهمی که خارج از محدوده تمرکز ما قرار دارند، نادیده گرفته شوند.
نظریه توجه انتخابی در اواسط قرن بیستم شکل گرفت و با مدلهای مختلفی توسعه یافت. دونالد برودبنت (Donald Broadbent) در سال ۱۹۵۸ نظریه «فیلتر» را مطرح کرد که نشان میداد انسانها تنها میتوانند به مقدار محدودی از اطلاعات توجه کنند. در سال ۱۹۵۳، ای. کالین شری (E. Colin Cherry) با بررسی «پدیده مهمانی کوکتل»، نشان داد که افراد میتوانند بر یک صدای خاص تمرکز کنند و بقیه را نادیده بگیرند. آن ترایزمن (Anne Treisman) در سال ۱۹۶۰ این ایده را گسترش داد و گفت که اطلاعات ناخواسته به طور کامل مسدود نمیشوند، بلکه تضعیف میشوند.
در نهایت، دویچ و دویچ (Deutsch and Deutsch) در سال ۱۹۶۳ نظریهای را ارائه دادند که بر اساس آن همه اطلاعات حسی به طور کامل پردازش میشوند، سپس انتخاب نهایی صورت میگیرد. این نظریهها پایههای درک امروزی ما از توجه انتخابی را بنا نهادند و به طور چشمگیری بر روانشناسی شناختی و علوم اعصاب تاثیر گذاشتند.
آزمایش «گوریل نامرئی» یکی از معروفترین آزمایشها در روانشناسی است که در سال ۱۹۹۹ توسط کریستوفر چابریس (Christopher Chabris) و دانیل سیمونز (Daniel Simons) انجام شد. این آزمایش برای نشان دادن مفهوم «نابینایی ناشی از بیتوجهی» طراحی شده بود و نشان داد که وقتی افراد بر یک وظیفه خاص تمرکز میکنند، ممکن است جزئیات مهم و آشکاری را نادیده بگیرند.
در این آزمایش، شرکتکنندگان ویدئویی را مشاهده کردند که در آن گروهی از افراد در حال پاس دادن توپ بسکتبال بودند. به شرکتکنندگان گفته شد که تعداد پاسهای بین بازیکنان با پیراهن سفید را بشمارند. در حین پخش ویدئو، فردی با لباس گوریل از میان صحنه عبور میکرد و حتی به دوربین نگاه کرده و بر سینه خود میکوبید. اما حدود ۵۰ درصد از شرکتکنندگان به دلیل تمرکز شدید بر شمارش پاسها، اصلاً متوجه حضور گوریل نشدند.
این آزمایش نشان داد که توجه انتخابی انسانها محدود است و حتی میتواند باعث شود که چیزهایی را که درست در مقابل چشمانشان قرار دارد نادیده بگیرند. این یافتهها نه تنها درک ما از توجه و ادراک را عمیقتر کردند، بلکه به کاربردهای گستردهتری در زمینههای مختلف از جمله آموزش، ایمنی در محل کار، و سیاستهای عمومی منجر شدند. این آزمایش همچنین بر ضرورت ایجاد محیطها و سیستمهایی که به محدودیتهای ادراکی ما توجه داشته باشند، تأکید کرد.
این دو دید دو مفهوم کلیدی در درک چگونگی تمرکز و پردازش اطلاعات توسط مغز انسان هستند. دید تونلی به حالتی اشاره دارد که در آن فرد تنها بر یک نقطه یا هدف خاص تمرکز میکند و سایر اطلاعات محیطی را نادیده میگیرد. این تمرکز شدید میتواند منجر به از دست دادن اطلاعات مهمی شود که در اطراف فرد وجود دارد.
توجه انتخابی فرآیندی است که در آن مغز تصمیم میگیرد کدام اطلاعات را پردازش کند و کدام را نادیده بگیرد. این محدودیت در توجه باعث میشود افراد تنها به اطلاعاتی که برایشان مهمتر است توجه کنند، اما این انتخاب ممکن است منجر به نادیده گرفتن سایر جزئیات مهم شود.
در طراحی تجربه کاربری، شناخت این مفاهیم میتواند به طراحان کمک کند تا رابطهایی ایجاد کنند که با رفتار واقعی کاربران هماهنگ باشد. تمرکز بر استفاده از نشانههای بصری واضح و طراحیهای پیشبینیپذیر میتواند به کاربران کمک کند تا اطلاعات مهم را از دست ندهند و به راحتی بتوانند وظایف خود را انجام دهند.
این دو مفهوم مرتبط هستند که بر نحوه درک و پردازش اطلاعات بصری توسط کاربران تأثیر میگذارند. کوررنگی بنری حالتی است که در آن کاربران به طور ناخودآگاه تبلیغات بنری را نادیده گرفته و توجه خود را بر محتوای مرتبط با هدف خود متمرکز میکنند، که این پدیده نمونهای از توجه انتخابی محسوب میشود. در این حالت، مغز بهطور انتخابی اطلاعاتی را که برای انجام یک وظیفه خاص ضروری نیستند، فیلتر میکند.
ارتباط این دو مفهوم نشان میدهد که کاربران تنها به اطلاعاتی توجه میکنند که به نیازها و اهداف آنها مرتبط است و مابقی اطلاعات، از جمله تبلیغات بنری، از دید آنها پنهان میماند.
در طراحی رابطهای کاربری، توجه به نحوه پردازش اطلاعات توسط کاربران بسیار مهم است. اغلب، کاربران به جای خواندن کلمه به کلمه، صفحات وب را اسکن میکنند تا سریعاً به اطلاعات مورد نیازشان دست یابند. آنها بیشتر به تیترها، زیرتیترها، تصاویر و دکمههای اصلی توجه میکنند و از محتوای نامرتبط عبور میکنند.
برای بهبود تجربه کاربری، میتوان از راهکارهای زیر استفاده کرد:
با رعایت این نکات، میتوانید تجربه کاربری را بهبود دهید و کاربران را بهراحتی به هدفشان برسانید.
در سایت Booking.com، یکی از مشکلات اصلی حجم زیاد اطلاعات و عناصر مختلف در هر صفحه است. وجود پیشنهادات ویژه، فیلترها، نقدها، تصاویر و نقشهها بهصورت همزمان میتواند باعث سردرگمی کاربران و کاهش تمرکز آنها در حین رزرو شود. تبلیغات و گزینههای جانبی نیز فرآیند رزرو را پیچیدهتر و زمانبرتر میکند، که این موضوع تجربه کاربری را تحت تأثیر قرار میدهد و کاربران را از انجام سریع و راحت وظیفه خود دور میکند.
در سایت آمازون، طراحان صفحه ساخت اکانت به گونهای طراحی کردهاند که تنها یک وظیفه، یعنی ثبتنام، در مرکز توجه کاربر قرار میگیرد. این طراحی باعث میشود که بار شناختی کاربر کاهش یابد و او بدون حواسپرتی بتواند روی تکمیل فرآیند ثبتنام تمرکز کند.
ادراک بصری انسان، برخلاف تصور بسیاری، محدود و پر از نقص است. توانایی ما در دریافت و پردازش جزئیات بصری به شدت تحت تأثیر تمرکز، انتظارات، و انگیزههای شخصی قرار دارد. این محدودیتها باعث میشود که تنها بخشی از واقعیت را به شکلی که با اهداف و نیازهای ما همخوانی دارد، درک کنیم. از این رو، توجه به این عوامل در طراحی تجربه کاربری و حتی در زندگی روزمره ضروری است. درک این نکته که ادراک ما بیشتر بر پایه تفسیری ذهنی استوار است تا یک تصویر واقعی و جامع از جهان، میتواند به ما کمک کند تا با دقت بیشتری با اطلاعات و محیطهای پیرامون خود برخورد کنیم و تصمیمات بهتری بگیریم.
به عبارت دیگر، این محدودیتها نه تنها تأکید میکنند که باید با دقت بیشتری به محیط اطرافمان نگاه کنیم، بلکه نشان میدهند که چطور میتوانیم طراحیها و محیطهایی را خلق کنیم که با این محدودیتها همخوانی داشته باشند و تجربه کاربری بهتری ارائه دهند.
دیدگاه کاربران