تصور کنید یک تیم طراحی ماهها وقت صرف کرده است تا رابط کاربری و تجربه کاربری یک محصول دیجیتال را با دقت بالایی طراحی کند. همهچیز را با دقت تنظیم کردهاند: رنگها، فاصلهها، انیمیشنها و حتی ریزترین جزئیات. اکنون نوبت تیم توسعهدهنده است تا این طراحی را زنده کند. اما در اولین نسخهی اجراشده، نتیجه کاملاً متفاوت با طراحی است. رنگها تطابق ندارند، جای برخی اجزا تغییر کرده و بعضی قابلیتها نیز نادیده گرفته شدهاند. اینجاست که اختلافها و چالشها آغاز میشوند. این سناریو برای بسیاری از تیمهای طراحی و توسعه آشناست. گاهی بهنظر میرسد که این دو تیم در دو مسیر کاملاً جدا حرکت میکنند؛ بدون زبان مشترک، بدون فرآیند مشخص و بدون درک کافی از دغدغههای یکدیگر. در این مقاله، به مشکلات رایج بین طراحان و برنامهنویسان میپردازیم؛ اینکه چرا چنین شکافی ایجاد میشود، چه مشکلاتی به همراه دارد و چگونه میتوان آن را کاهش داد.
در دنیای دیجیتالی امروزه، همکاری و ارتباط نزدیک میان طراحان رابط کاربری (UI) و توسعهدهندگان نرمافزار، نقش مهمی در موفقیت پروژهها دارد. طراحان بر ایجاد تجربه کاربری مطلوب، طراحی بصری جذاب تمرکز میکنند، در حالی که برنامهنویسان بر پیادهسازی فنی، کارایی و عملیاتی بودن راهحلها نظارت دارند. هنگامی که این دو حوزه بهخوبی با یکدیگر هماهنگ شوند، محصولی ایجاد میشود که مطابق با انتظارات کاربران است و کسبوکار را نیز به موفقیت میرساند. در مقابل، اگر ارتباطی موثر میان طراح و برنامنویس برقرار نشود، میتواند به سوءتفاهم، تأخیر در پروژه، افزایش هزینهها و ارائه محصولی با کیفیت پایینتر از انتظارات کاربران منجر شود. در زیر به بررسی دلایل اهمیت این ارتباط میپردازیم:
محصولی که حاصل همکاری نزدیک طراح و برنامهنویس باشد، مطابق با انتظارات کاربر طراحی میشود. در نتیجه، رضایت کاربران از محصول به میزان قابلتوجهی افزایش مییابد. یک مطالعه نشان داده است که ادغام طراحی تجربه کاربری در فرآیند برنامهنویسی میتواند میزان رضایت کاربران را تا ۳۰ درصد افزایش دهد؛ این امر منجر به جذب کاربران وفادار و تکرار استفاده از محصول میشود. برای مثال، شرکت اسپاتیفای با تشکیل تیمهای اجایل متشکل از طراحان و توسعهدهندگان (مدل Squad Framework)، به طور مداوم رابط کاربری و تجربه کاربری خود را بهبود داده است که نتیجه آن جذب تعداد زیادی از کاربران و سهم بالای بازار بوده است.
همکاری نزدیک طراح و برنامهنویس باعث میشود بسیاری از تغییرات لازم در همان مراحل ابتدایی پروژه شناسایی شوند و از انجام دوباره کارها که پرهزینه هم هستند، در مراحل بعدی جلوگیری شود. در نتیجه، فرآیند توسعه سریعتر پیش میرود و هزینههای کلی پروژه کاهش مییابد. یک پژوهش نشان داده است که طراحی UX در فرآیند توسعه اجایل، بهرهوری تیم را تا ۲۴ درصد افزایش میدهد. همچنین با رفع مشکلات کاربردپذیری در مراحل اولیه طراحی، شرکتها توانستهاند تا ۵۰ درصد در هزینههای توسعه صرفهجویی کنند.
نمونه بارز تأثیر بهبود تجربه کاربری بر شاخصهای کسبوکار، شرکت Airbnb است. این شرکت با بازطراحی متمرکز بر تجربه کاربری در سال ۲۰۱۴ توانست میزان نرخ مشتریان را ۱۰۰ درصد افزایش دهد. این موفقیت نشان میدهد که سرمایهگذاری در طراحی کاربرمحور و همکاری نزدیک بین تیمهای طراحی و برنامهنویس چگونه میتواند به نتایج تجاری درخشانی منجر شود.
عدم تعامل مؤثر میان طراح و توسعهدهنده اغلب به سوءتفاهم در درک نیازمندیهای هر دو طرف منجر میشود. ممکن است طراح و توسعهدهنده دیدگاههای متفاوتی از ویژگیها و اهداف محصول داشته باشند، در نتیجه بخشهایی از محصول به شکلی پیادهسازی شود که ممکن است مطابق انتظار طراح نباشد. پیامد چنین ناهماهنگی، سردرگمی اعضای تیم و نیاز به اصلاحات مکرر و دوبارهکاری برای رفع مشکلات ناشی از سوءتفاهمها است. برای مثال، اگر طراح بدون مشورت با توسعهدهنده طرحی را ارائه دهد، ممکن است در مرحله پیادهسازی مشخص شود که اجرای آن طرح، غیرعملی یا بسیار دشوار است و لازم شود تغییرات اساسی در طراحی اعمال شود. این نوع بازنگریهای ناگهانی که بر اثر عدم ارتباط کافی بین طراح و برنامهنویس پیش میآید، زمان و منابع پروژه را هدر میدهد.
همکاری طراح و توسعهدهنده باعث میشود ایدههای طراحی ضمن در نظر گرفتن محدودیتها و واقعیتهای فنی شکل بگیرند. طراح با کمک دانش توسعهدهنده متوجه میشود کدام راهکارها عملیتر هستند و توسعهدهنده نیز با اهداف و منطق پشت طراحی آشنا میشود. حاصل این تعامل، ایجاد طرحهایی است که هم جذابیت و کارایی مدنظر طراح را دارند و هم از نظر فنی قابل پیادهسازی و بهینه هستند. در حقیقت، طراح با شناخت محدودیتهای فنی از طریق ارتباط مؤثر با برنامهنویس، از پرداختن به مسیرهای غیرعملی خودداری کرده و در زمان و هزینه صرفهجویی میشود.
یکی از مشکلات رایج بین طراحان و برنامهنویسان عدم ارتباط شفاف و مؤثر در طول پروژه است. نبود تبادل منظم اطلاعات و وجود زبان فنی متفاوت (اصطلاحات تخصصی طراحی در برابر اصطلاحات برنامهنویسی) میتواند باعث ایجاد چالش و سوءتفاهم شود. برای مثال، زمانی که ارتباط بین طراح و برنامهنویس بهصورت پراکنده و نامشخص انجام شود، اطلاعات مهم و حیاتی در زمان مناسب در اختیار اعضای تیم قرار نمیگیرد. این وضعیت، روند پیشرفت پروژه را دچار اختلال کرده و گاه به دوبارهکاریهای پرهزینه منجر میشود. بهعنوان مثال، به دلیل عدم هماهنگی و ارتباط مؤثر میان تیم طراحی و برنامهنویسی، باعث شد صفحهی اصلی یک وبسایت، دو بار طراحی و پیادهسازی شود که موجب نارضایتی متقابل میان تیمها شد. این نمونه نشان میدهد که ارتباط ضعیف میتواند زمان پروژه را هدر دهد، باعث ایجاد تنش میان اعضای تیم شود و کیفیت نهایی خروجی را کاهش دهد.
طراحان و برنامهنویسان اغلب دیدگاهها و اولویتهای متفاوتی دارند. اگر این تفاوتها همسو نشوند، میتوانند به مشکلاتی در مسیر پروژه منجر شوند. برای مثال، تمرکز یک طراح ممکن است بر بهبود تجربه کاربری باشد، در حالی که اولویت برنامهنویس بر محدودیتهای فنی و تحویل بهموقع، متمرکز است. این ناهماهنگی در اهداف، روند طراحی را کند کرده و اصطکاکهایی میان تیمها ایجاد میکند. ریشهی این مشکل معمولاً در عدم هماهنگی و توافق در اهداف مشترک و ناتوانی در درک تصویر کلی پروژه، نهفته است. پیامد مستقیم چنین وضعیتی، تصمیمگیریهای متناقض، دوبارهکاری و بروز تنش در مراحل بعدی پروژه است؛ مسائلی که در نهایت پیشرفت پروژه را با خطر مواجه میکنند.
یکی دیگر از مشکلات رایج بین طراحان و برنامهنویسان این است که نقشها و مسئولیتهای هر تیم در پروژه به صورت شفاف تعریف نمیشود. در بسیاری از پروژهها، مرز وظایف بین تیم طراحی UX، تیم توسعه و بخشهای دیگر مشخص نیست و گاهی وظایف افراد با یکدیگر تداخل پیدا میکند. برای مثال، اگر از ابتدا مشخص نباشد چه کسی مسئول تحقیق درباره کاربران، طراحی یوز فلو، تصمیمهای کلی یا ارتباط با ذینفعان است، ممکن است هر تیم تصور کند این مسئولیتها به خودش تعلق دارد. در یک مطالعه، طراحان تجربه کاربری گفتهاند که مرز بین کارهای UX و مدیریت محصول گاهی مبهم است و این موضوع باعث سردرگمی آنها میشود، چون احساس میکنند «در حال رقابت برای بهدست آوردن قدرت» هستند. وقتی مسئولیتها شفاف نباشد، بعضی کارها دوباره انجام میشوند یا انجام نمیشوند. این وضعیت، تنش بین تیمها را بیشتر میکند و فضای همکاری را تحت تأثیر قرار میدهد.
طراحان و برنامهنویسان به دلیل تخصصهای متفاوت خود، رویکردهای فکری و زبانی متفاوتی دارند. طراحان UX معمولاً دیدگاههای انعطافپذیر و خلاقانهای دارند. تمرکز آنها بر زیباییشناسی و تجربهی روان کاربر است. در حالی که برای برنامهنویس ساختارمند بودن و کارایی فنی یک محصول اهمیت دارد. این تفاوت نگرش اگر مدیریت نشود، میتواند منجر به مشکلاتی شود. گاهی انعطافی که طراحان به خرج میدهند با دقت و سختگیری موردنیاز برنامهنویسان در تضاد هستند. علاوه بر این، هر گروه از اصطلاحات و زبان تخصصی خود استفاده میکنند که ممکن است برای دیگری قابل درک نباشد. تأثیر این چالش، بروز دلخوری یا سردرگمی در درک نیازمندیها است که میتواند به اجرای نادرست ایدهها یا اتلاف زمان منجر شود. یافتن زبان مشترک و درک تفاوت در دیدگاهها برای جلوگیری از این مشکل ضروری است.
در بسیاری از موارد، مشکل اصلی این است که هر تیم از محدودیتها، نیازها و فرآیندهای تیم دیگر شناخت کافی ندارد. اگر برنامهنویس با اصول طراحی و اهمیت تجربه کاربری آشنا نباشد، ممکن است ارزش پیشنهادهای طراح را درک نکند یا آنها را نادیده بگیرد. از سوی دیگر، طراح UX که از محدودیتهای فنی، امکانات پیادهسازی یا زمانبندیهای توسعه بیخبر است، ممکن است طرحهایی ارائه دهد که اجرای آنها دشوار یا پرهزینه باشد.
پژوهشگران نشان دادهاند که تفاوت در ذهنیت میان طراحان UX و توسعهدهندگان، همراه با ناآگاهی یا حتی بیتوجهی هر گروه به نقش گروه دیگر، یکی از دلایل اصلی چالش در همکاری آنهاست. این ناآگاهی متقابل، تصمیمگیریهای نادرستی را در طراحی یا توسعه بهدنبال دارد. برای مثال، گاهی برنامهنویس بهدلیل درک نکردن اهمیت یک عنصر در تجربه کاربری، آن را حذف یا سادهسازی میکند و در نتیجه، کیفیت تجربه کاربری کاهش مییابد. از سوی دیگر، طراح نیز ممکن است بهدلیل ناآگاهی در دید فنی، راهحلی پیشنهاد دهد که پیادهسازی آن به زمان یا منابع زیادی نیاز دارد؛ و این مسئله باعث ایجاد تنش بین دو تیم میشود.
در نهایت، زمانی که هر تیم حوزهی کاری و محدودیتهای تیم دیگر را نادیده میگیرد، اعتماد میان آنها کاهش مییابد، نظرات تخصصی کماهمیت تلقی میشوند، و روند پیشرفت پروژه آسیب میبیند.
فاز تحویل طراحی به توسعه که به آن «Design Handoff» میگویند، یکی از نقاط حساس همکاری است و بسیاری از مشکلات در این مرحله رخ میدهد. اگر خروجیهای طراحی به صورت کامل و واضح مستند نشوند یا ابزارها و شیوهی انتقال مناسب نباشد، برنامهنویسان در تفسیر و اجرای طرح دچار مشکل میشوند. برای مثال، ارائه تصاویر ثابت از طراحی (بدون مشخص کردن جزئیات تعاملی محصول) اغلب برداشتهای متفاوتی ایجاد میکند و مرحلهی تحویل را به چالش بزرگی تبدیل میکند. همچنین ممکن است طراح پس از نهایی شدن طرح، تغییراتی اعمال کند بدون آن که نسخهبندی یا اطلاعرسانی رسمی به تیم برنامهنویسی انجام شود؛ در چنین شرایطی احتمال دارد برنامهنویس بر اساس طرح قدیمیتر کدنویسی کند و محصول نهایی مطابق انتظار نباشد. علت ریشهای این مشکل، ضعف در مستندسازی (مثلاً نداشتن توضیحات، کامنتها یا راهنما برای اجزای طراحی) و نبود رویهی مشخص برای بهروزرسانی نسخههای طراحی است.
یکی از مشکلات رایج بین طراحان و برنامهنویسان در تیمها، نداشتن یک سیستم طراحی یکپارچه یا منبع واحد اطلاعات (Single Source of Truth) است. وقتی یک پروژه، راهنمای طراحی مشخص، کتابخانه برای عناصر مشترک (Component Library) یا زبان طراحی هماهنگ نداشته باشد، هر طراح یا برنامهنویس ممکن است براساس سلیقهی خود رابط کاربری را طراحی یا پیادهسازی کند. در این شرایط، ظاهر محصول یکدست نیست، تجربهی کاربر ناهماهنگ میشود و تیمها مجبور میشوند کارهای تکراری انجام دهند.
وقتی تیمها راهنمای طراحی مدونی نداشته باشند، هماهنگی بین آنها سختتر میشود. این موضوع به هویت بصری محصول نیز آسیب میزند. برای مثال، اگر کتابخانه عناصر رابط کاربری (UI Components Library) وجود نداشته باشد، طراحان و توسعهدهندگان مجبور میشوند اجزای مشابه را چندین بار بسازند. در نتیجه، بخشهای مختلف محصول ظاهر ناهماهنگی پیدا میکنند.
گزارش Zeplin در سال ۲۰۲۲ نشان میدهد که نبود یا استفادهنکردن از سیستم طراحی یکسان، یکی از دلایل اصلی ایجاد اصطکاک بین تیم طراحی و توسعه است. در این گزارش، ۶۸ درصد تیمها گفتهاند که بیشترین نیازشان «پیادهسازی سیستم طراحی» است. بعد از آن، «ساماندهی فایلهای طراحی» با ۶۷ درصد و «مستندسازی طراحی» با ۶۶ درصد قرار دارند. در نهایت، وقتی تیمها از یک سیستم طراحی مشترک استفاده نکنند، کارهای تکراری بیشتر میشود، زمان زیادی صرف هماهنگی میشود و کیفیت محصول پایین میآید.
در برخی سازمانها، طراحان و توسعهدهندگان به طور جداگانه و در محیطهای مجزا فعالیت میکنند و تنها مرحلهی نهایی، خروجی کار خود را به یکدیگر تحویل میدهند.. این عدم مشارکت مستمر میتواند ریشه در ساختار سازمان (مثلاً جدایی دپارتمانها) یا روشهای مدیریت پروژه داشته باشد. نتیجهی چنین رویکردی آن است که ارتباط بین طراحی و پیادهسازی فقط در نقاط عطف رسمی انجام میشود و همفکری روزمره وجود ندارد. طراح بدون دریافت بازخورد فنی، طرح را کامل میکند و توسعهدهنده بدون دخالت دادن طراح، جزئیات را اجرا میکند که این شیوه غالباً به تفاوت قابل توجه بین طرح اولیه و محصول نهایی منجر میشود. به عبارت دیگر، زمانی که هر کدام در محیط جداگانه خود کار کنند، محصول نهایی ممکن است مطابق نیازهای طراحی نباشد و اشکالات تجربه کاربری یا فنی بهموقع کشف نشوند. علت این مشکل، نبود فرهنگ همکاری متقابل و درگیر نکردن بهموقع طرف مقابل در فرآیند پروژه است.
بازخوردهای مستمر و سازنده عنصر اصلی در یک همکاری سازنده است که نبود آن مشکلساز میشود. در برخی تیمها، به دلیل فشار برای انجام هر چه سریعتر پروژه یا کمبود زمان، فرصتی برای بازنگری و تبادل نظر باقی نمیماند. برای مثال، اگر توسعهدهندگان نظرات خود را درباره طرحها ابراز نکنند یا طراحان فرصتی برای مشاهده محصول در حال ساخت و ارائه بازخورد نیابند، اصلاحات ضروری کشف نمیشود. تیمها اغلب زمان کافی برای گفتگو و بازخورد دادن به یکدیگر ندارند و فقط مشغول انجام وظایفشان هستند؛ همین رفتار، رابطهی کاری را ضعیف میکند. علت چنین وضعیتی ممکن است این باشد که اولویت تیمها صرفا تحویل کار (به جای بهبود مداوم) یا عدم تشویق مدیران به انتقادپذیری و دریافت بازخورد باشد.
بعضی تیمها معتقدند، برای رفع ناهماهنگی طراحی با توسعهدهنده نیاز است تا جلسات بیشتری برگزار کنند، فایلهای انتقال بیشتری در نظر بگیرند و فرآیندهای بیشتری به ابزارهای فعلی بیفزایند. اما چیزی که ما از کار با هزاران تیم برتر طراحی و توسعه آموختهایم این است که بهبود همکاری به معنای انجام بیشتر نیست. هر طرف، گردش کار متفاوتی دارد و ایجاد یک راه ساختاریافته و مشترک برای ارتباط این دو الزامی است.
بهبود فرآیندهای تحویل طراحی با انجام بیشتر کارهای مشابه حاصل نمیشود. ما باید به اصول اولیه آنچه که یک فرآیند خوب را می سازد – ساختار و استانداردسازی- توجه نشان دهیم.
پلین کنز، (Pelin Kenez) طراح محصول، یکی از بنیانگذاران و مدیر عامل شرکت Zeplin
بهجای آنکه توسعهدهندگان را مجبور کنیم زمان بیشتری را در ابزار طراحی صرف کنند، بهتر است ابتدا به این پرسشها پاسخ دهیم: «طراحان و توسعهدهندگان ما واقعاً چه نیازهایی از یکدیگر دارند؟» و «آیا فرآیند کاری ما بهگونهای ساختار یافته است که این نیازها را بهصورت مؤثر برآورده کند؟»
برای ارتقای کیفیت فرآیند همکاری بین طراحان و توسعهدهندگان، بهرهگیری از ۷ اصل کلیدی در تحویل طراحی میتواند به ایجاد ساختاری منظم و مؤثر در تیمهای طراحی و توسعه منجر شود. این اصول، با ایجاد یک چارچوب مشترک، باعث کاهش ناهماهنگیها و تسریع در فرآیند انتقال از طراحی به توسعه میشوند.
۷ اصل تحویل طراحی عبارتاند از:
جلوگیری از تداخل نسخهها و اطمینان از اینکه توسعهدهنده تنها به طراحیهای تأییدشده دسترسی دارد.
ثبت تغییرات با توضیحات روشن، بهمنظور کاهش سردرگمی در تیم توسعه.
ساختاربندی فایلها و صفحات طراحی به شکلی که بهراحتی قابل دسترسی و مرور باشند.
نمایش واضح سناریوهای کاربردی برای درک بهتر زمینه استفاده از هر بخش طراحی.
قراردادن اطلاعات رفتاری و عملکردی مستقیماً در کنار اجزای مربوطه برای افزایش وضوح.
استفاده از مؤلفههای استاندارد طراحی و اشاره به محل دقیق آنها در کتابخانه مشترک.
تنظیم خروجیها براساس نیازهای فنی تیم توسعهدهنده، از جمله اندازهها، فاصلهها، کد رنگها و فرمت فایلها.
این اصول، صرفنظر از ابزارهای مورد استفاده، بهعنوان بهترین روشها در طراحی تجربه کاربری شناخته میشوند و به تیمهای طراحی، توسعه و محصول کمک میکنند تا فرآیند تبدیل طراحی به کد را با سرعت و دقت بیشتری انجام دهند.
بیشتر مشکلات رایج بین طراحان و برنامهنویسان، از ضعف در ارتباط، ناهماهنگی در فرآیندها و درک نکردن شرایط یکدیگر شکل میگیرند. وقتی طراحان بدون در نظر گرفتن محدودیتهای فنی طراحی انجام میدهند، یا توسعهدهندگان بدون توجه به جزئیات تجربه کاربری، طرح را اجرا میکنند، محصول نهایی احتمالاً از کیفیت مورد انتظار فاصله خواهد گرفت. اگر تیمها این مشکلات را بهدرستی بشناسند، میتوانند مسیر همکاری را هموارتر کنند. کارهایی از قبیل همراستا کردن اهداف، مشخص کردن مسئولیتها، استفاده از ابزارهای مناسب، و دریافت و ارائه بازخورد مستمر، به تیمها کمک میکند تا موثرتر همکاری کنند و اشتباهات را به موقع رفع کنند. برای رسیدن به همکاری خوب بین طراحی و توسعه، هیچ فرمول قطعی و یکسانی وجود نداریم. اما تیمهایی که گفتوگو را جدی میگیرند، به نقش هم احترام میگذارند و تلاش میکنند دنیای کاری همتیمیهایشان را بهتر درک کنند، نهتنها محصولات بهتری خلق میکنند، بلکه به تیمهایی منسجم، توانمند و پایدار تبدیل میشوند.
دیدگاه کاربران